-
باد شدید
20 - اسفندماه - 1390 13:12
امروز یک جا بردنمون خیلی خسته شدم و عذاب کشیدم.انقدر هم باد خورد صورتتم که نگو ولی بعدش سوار موتور بابای سارا شدیم.اولش یک کمی ترسیدم.آخه خیلی وقته سوار نشده بودم. انقدر حال داد که کمبود جیغ بکشم.کیف داد دیگه آخراش خودمو رها کرده بودم دستت درد نکنه عمو.حالام آومدم خونه سرما خوردم ناجوری علائم داره کم کم میاد تو جونم
-
دپرس
16 - اسفندماه - 1390 23:07
تا حالا شده الکی دلت تنگ بشه و بگیره؟ انقدر دلت بگیره که منگ بشی و نفهمی روزات چطوری سپری میشه؟؟ روزهای گنگ و بی معنی!!! روزهایی که فقط دوست داری زودتر بگذرند تا به اون روزهای روشن تر نزذیک بشی. خودتم ندونی از زندگی چی میخوای؟ کاش مثل فیلمها یک ریموت کنترل داشتم و بعضی از روزها میشد ورق زد و ازشون عبور کرد خیلی از...
-
خارق العاده و جدید
16 - اسفندماه - 1390 08:02
دیروز صبح ماشین داشتم.چند تا از سوالاشو جواب دادم ازم خوشش اومده بود .متاسفانه چون لوچ من از چشم سمت چپش متوجه میشم به نگاه میکنه یا نه.کلا آدم با حالیه و خوشم میاد ازش هدیه هم همکلاسیمه.ازش بدم میاد و هر جا میرم هست بعد کلاس بدو بدو رفتیم آزمایشگاه که خانم طبق معمول تشریف نیاورده بودند سر کلاس معماری هم رفتم و جلو...
-
کلی حرف
13 - اسفندماه - 1390 19:29
نمی دونم ماجرای پنجشنبه رو بنویسم یا نه.آخه سعیده اگه بیاد وبلاگمو بخوانه حتما دعوام میکنه.چون گفته بود به کسی نگم.فقط همین که دوربین آورده بود عکس بگیریم ولی... انقدرمن و مخصوصا زهرا شیطنت کردیم و جو گیر شده بودیم حراست اومد دوربین و گرفت.البته آقاهه بهم پسش داد ولی سعیده داد و بیداد کرد ازمون گرفتش دوباره.دست آخرم...
-
از همه چی
9 - اسفندماه - 1390 08:54
دیروز تو اتوبوس همینجوری تقویمم و از تو کیفم در آوردم.تهش چند تا دعا داره همینجوری که میخواندم تو دلم دعا کردم استادم بذاره کلاسمو عوض کنم.آخه هفته پیش مخالفت کرد.عزم و جزم کرده بودم که برم دعوا کلاس که تموم شد رفتم که باهاش دعوا کنم ولی قربون خدا برم اصلا لازم نشد باهاش حرف بزنم و گفت اسمتون و بدید نماینده تا وارد...
-
خوشحالم
7 - اسفندماه - 1390 08:24
دیشب بارون میومد خیلی دلم میخواست برم بیرون و بدوم . تا اینکه بابا گفت میخواد بره بانک پول برداره و به مامان گفت باهم برند که من یکهو خودمو انداختم وسط که منم میام.مامان از خدا خواسته گفت تو برو من نمیام حوصله ندارم . بیچاره بابایی ام ضایع شد و من دنبالش راه افتادم.کلی حرف زدم از هر چیزی یک چیزی پیدا کردم گفتم. بابا...
-
جناب متکدی
6 - اسفندماه - 1390 10:11
پدید ه ی تکدی گری دیری است که در دنیا وجود دارد احتملا بعدا از کشاورزی از کهترین شغلهایی است که باید به یادگار مانده باشد افرادی میتوانند وارد این شغل شوند که استعداد شدیدی در مظلوم نمایی داشته باشند همچنین مانند سیریش بچسبند و نه بابا و مقدسات آدم را قسم بدهند باید پشتکار همراه با رویی به مانند سنگ پا داشته باشند...
-
...
6 - اسفندماه - 1390 08:23
سلام هیچ حرفی فعلا ندارم واسه گفتن ان شالله بعدا میام کلی مینویسم کلا فقط اومدم آپ کنم نگن چرا نیستی
-
نعمت
30 - بهمنماه - 1390 09:23
چند روز بابام اعصابش خرده و غر میزنه ناراحت میشم ولی باز تو دلم میگم خدا رو شکر اینجوری مطمئنم که صدای نفس هاشو میشنوم و یک مرد پشتمه. مثل یک کوه خدایا بازم شکرت انقدر نعمت دادی که نمیدونم کدومو بگم خدایا شکرت واسه مامان مهربونم .بعضی وقتا از زیر کار کردن در میرم ولی خیلی دوستش دارم.اگه از چیزی ناراحت باشم و هیچکس...
-
روزای تکراری
29 - بهمنماه - 1390 09:31
چند روز سرم گرم بافتنی شده و دارم آخر زمستونی شال گردن میبافم. خونمونم بخاطر اثاث کشی شلم شورباست. چند شب همش خواب بچه های یونی و میبینم.کلی دلم براشون تنگ شده. دوشنبه حتما میریم ببینمشون. از تو خونه تنها موندن خسته شدم. حتی خواب بچه های فوتسالم زیاد میبینم .امیدوارم تا اردیبهشت ماه دوام بیارم.خواب میبینم رو توپ دارم...
-
تا حالا بهش فکر کردی؟؟؟؟!!
28 - بهمنماه - 1390 10:24
دو روز پیش که خبر مسلمان شدن شان علی استون که شنیدم خیلی به این موضوعات علت مسلمان شدن اروپایی ها با این همه تبلیغ ضد اسلامی و ضد ایرانی علاقه مند شدم و رفتم دنبالش و کلی دربارش مطالعه کردم. چند روز پیشم تو پایگاه حرفش بود که مادلینگ ها اروپایی واسه زیباتر به نظر رسیدن چقدر دارو مصرف میکنند و حتی عملهای سنگین روی...
-
آی خاکی ها
25 - بهمنماه - 1390 13:23
از صبح رفته بودیم دم غسالخانه تا شوهر خاله ی بابامو بیارند.من تا حالا تو این محیط قرار نگرفته بودم .تا چند تا از خانمها رو دیدم که داشتند زجه میزنند تندی اشکم دراومد و چسبیدم به مامانم.بعدش یک پسر جوون و داشتند میبرند که دیگه گواقعا اشکم میریختم.نماز میت که میخوانند من برای خودم گریه کردم و از خدا خواستم منو...
-
ღمــَرآ بـــآ بوســـِه هآیَــت بــے مُقَدَمِــه آغــآز کُـنღ
24 - بهمنماه - 1390 09:12
اگر صاحب بهشت بودم... آنقدر روی زمین آن سیب مـ ـے کـاشتم تا همه ی اهل آن را بیرون کنم...! من باشم ... تو باشـ ـے ... خــدا باشد .... و دیگر... تنهایـ ـے و ت نهایی و تنهایـ ـے فردا ولنتاین و این روز رو به همه ی دوستای گلممم تبریک میگم. به همه ی عاشقای زوباور با عشقای سرکاریشون کاری ندارم،فقط فقط به دوستای خوب و عاقل...
-
عیدی شب عید ما
21 - بهمنماه - 1390 09:30
دیروز یک جشن بود برای ولادت حضرت محمد و امام صاق(ع) ودهه فجر.راستش نمی خواستم برم ولی وقتی به سارا زنگ زدم گفت که برم چون خانم شیخ اگه نیروهاش کم باشه بهش از طرف بسیج اخطار میاد .حوالی ظهر که شد خوابیدم و دیر بیدار شدم .رفتم به مامان گفتم اگه حوصله داره بیاد بریم یک ده دقیقه بشینیم و بعد زودی بلند میشیم میریم.وقتی...
-
باور نکردنی
20 - بهمنماه - 1390 11:52
واااااااااااااااااااااااااااااااااااییییییییییییییییییییییییییییییی جیییییییییییییییییییییغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغ هوراااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا در پوست خود نمیگنجم.خدایاااااااااااااا شکرت سه جز قرآن نذر کرده بودم باید بخوانم.واااای خدا خدا خدا خدا جون عاشقتم الکترونیک ۲ مو شدم شدم... شدم... شدم... شدم...
-
بهشت!!!!
18 - بهمنماه - 1390 12:47
میگن اگه بتونی کسی و ببخشی و در حقشم خوبی کنی خدا هم بی حساب می فرستدت بهشت ولی گذشت خیلی سخته مخصوصا اگه دلت سوخته باشه.مثلا بخشیدن یک دوست که کلی بهت دروغ گفته یا بخشیدن کسی که پشت سرت حرفی زده و رازت و به کسی گفته این امر زمانی محقق میشه که یک قلب صیقلی شده داشتی یا انقدر دلت دریا باشه که اینجور مسائل برات کمترین...
-
اندر احوالات این جانب
16 - بهمنماه - 1390 18:10
همچنان نمره هام نیومده از دیروز تا حالا کلی کار انجام دادم مثلا پایگاه و تزیین کردیم و تو مسابقه آمادگی جسمانی برنده شدم و قراره با مامان فردا بریم هم جشن هم جایزه منو بگیریم. پنجشنبه مسابقه آشپزی و پینگ پونگ و تیر اندازی شرکت کردم. تازه امروزم تفسیر سوره نور مسابقه دادیم.فردا هم قراره برم کلاس آتشنشانی جلسه های آخرشه...
-
پیوستم به تاریخ
14 - بهمنماه - 1390 12:21
دیشب داشتم شاخ درمی اوردم سیستم دانشگاه خوب کار میکرد.به یکی از بچه ها گفته بودم چون اینترنتم سرعتش کمه و اون استاد فقط 6 نفر جا داره برام برداره.اونم گفت اول برای خودش برمیداره بعد من.منم گفتم توکل به خدا خودم برمیدارم.اصلا برام حیثیتی شده بود.اولین نفر هم خودم برداشتم کلاسو.قدرت خدا رو میبینی؟همه چی دستش خودشه فقط...
-
پیر شدم
12 - بهمنماه - 1390 08:28
از دیروز تا حالا با ۷ یا ۸ تا از دوستام هی اس میدیم بدهم چند شدی با کی برمیداری پول ریختی؟منم آن لاین تند تند جواب میدم.پول موبایل سر به فلک کشیده. بعضی وقتا بد جنسی میکنم استاد خوب و به دوستام نمیگم.یک نفرم یک نفر دیگه. یکی از استادامون واقعا عالی بود میخوام باهاش کلاس بردارم ولی متاسفانه ۱۰۰ نفریم که میخوایم یک کلاس...
-
میبینی تو رو خدا؟!
11 - بهمنماه - 1390 10:18
دو روز دیگه انتخاب واحد دارم . هنوز نمره هام نیومده! واقعا که این دولت پا شو گذاشته رو این خرخره مردم هی داره فشار میده که مردم پول بالا بیارن تازه پول اون ترمم تسویه نکردم باید این ترم و بدیم.دم عید و گرونی هم یک طرف. لباس عید نداریم شبا نون خشک میزنیم تو کاسه آب میخوریم دو روز صبر نکردند سر برج بشه بعد حرف انتخاب...
-
هوریاااااااااااااااااا
9 - بهمنماه - 1390 21:07
هوررررااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا امتحانای لعنتی ام تموم شد.خدا رو شکر. آخیشششششششششششششششششششششششش انقدر خوشحال بودم که سر سفره شام اشک تو چشام جمع شده بود.بالاخره باز میتوانم شب با خیال راحت بخوابم و صبح بدون فکر و خیال از خواب بیدار بشم تو این چند روز انگاری تو قرنیطینه بودم.انواع سرگرمی و به خودم...
-
شانس ندارم
5 - بهمنماه - 1390 13:51
سلام یک مدتی نبودم . حرص امتحان میزدم البته همچنان ادامه داره .خبر تحریم نفت و حمله آمریکا رو که شنیدم بیخبال امتحان شدم.این همه خر بزن آخرش بیان یک بمب بزنند بری رو هوا خدا بخیر کنه.ملت ما هم کله خر و وحشی.معلوم نیست چه بلایی سرمون بیاد.فعلا که همه چی گرون شده.نیازی هم به خودکشی ندارم الحمدالله شهید میشم با اولیا...
-
خودکشی
11 - دیماه - 1390 08:53
امتحانام هفته دیگه شروع میشه. تو رو خدا منو دعا کنید. آبروم تو فامیل میره وا وای بابامو نگو که میکشتم. خودمو بگو که دیگه خسته شدم. اگه بیافتم خودکشی میکنم. با قرص یا زهر یا رگمو میزنم یا از ساختمون میپرم پایین. اصلا هرکی پیشنهادی داره بگه چطوری دردش کمتره؟ کدوم زجرش بیشتره؟ تو رو خدا منو فراموش نکنید والا میبرندم بهشت...
-
خجسته گی قبل امتحانات
8 - دیماه - 1390 20:14
چند وقتی که جدیدا با مهسا دوست شدم .خیلی باحاله و همش میخنده .از این اخلاقش خوشم میاد و یک کمی مثل خودم دیوونه است.امروز استاد بعد دوهفته تشریفشون و آوردند و حرفاش پر از امید و نا امیدی بود.آخر ما نفهمیدیم که نمره بده هست یا نه.به اون بچه هایی که دوستش آقا پرهام جون جان جون نکبتش بهشون منفی داده بود تذکر داد و گفت که...
-
خسیس
6 - دیماه - 1390 17:55
این روزای اخر واقعا غیر قابل تحمل شده و هر کسی هر کاری دلش میخواد میکنه. امروز زرنگی کردم و زود کپی هامو گرفتم .عوضش یک چند تایی هم فش خوردم سر کلاس باز اون پسر چندش سیاه بغل دستیم بود و زجر کشیدم.مرتیکه تا دوستش اومد همچین ماچش کرد که آب از لب و لوچه اش داشت میریخت و کلی حالم بهم خورد. پسر های دانشگاه هم آدم شدند...
-
یادته؟
5 - دیماه - 1390 00:54
من تو بهت گرگ و میشم تو چته ؟؟؟ من زدم تیشه به ریشم تو چته ؟؟؟ از نگاه هرزه ی خیابونا من دارم شکنجه میشم تو چته ؟؟؟ اسمم و چند دفعه بردی تا حالا چند ستاره کم آوردی تا حالا تو مثل من که همش بد میارم به در بسته نخوردی تا حالا من پُره دست نیازم تو چته ؟؟؟ من می سوزم و می سازم تو چته ؟؟؟ تو قمار زندگی منم که مفت از تو...
-
بها
4 - دیماه - 1390 10:56
بهای من چیه؟ بهای تو چیه؟ بهای یک انسان چیه؟ یک کیلو خیار هم یک بهایی داره.بهای من وتو چیه؟ چی میشه که بعضی وقتا خودمون و ارزون می فروشیم؟خودمون و قلبمون و اندیشه مون و حتی باورمون رو خیلی وقتا شده سرمون کلاه گشاد بره.کلاه برداری که فقط اقتصادی نیست.بعضی وقتا هم کلاه قلب و روح و فکرمون و برمیدارند که با یک نون قندی...
-
نرفتم
3 - دیماه - 1390 20:32
آخر سر یک کاری کردند که دیگه میخوام کمتر برم مسجد امروز هم نرفتم . نمیدونم گناه کیه؟ شاید چون دختر جوونی هستم .
-
امان از دست حرف مردم
3 - دیماه - 1390 08:33
دیروز که رفتم واسه نماز پیرزن بغل دستیم برگشته میگه عروس مو تو همین مسجد پیدا کردم و رفتم خاستگاریش و الان که ازدواج کرده دیگه نمیاد مسجد و الان منم میخوره. راستش ناراحت شدم چون به نظرم اومد منظورش با منم بود که واسه شوهر میرم .واقعا حس بدی پیدا کردم.واقعا آدم چی بگه؟ چرا اینقدر زود قضاوت میکنن؟ اصلا من فکر کنم که هیچ...
-
لعنت بر دلی که بی مورد دلسوز شود
1 - دیماه - 1390 20:48
امروز باز استاد بی شعور دوست پارانوئدیشو فرستاده بود و اونم گفت آخرین جلسه است. میترسم نمره دادنش هم مثل درس دادنش کیلویی باشه.سر نماز کلی دعا کردم که پاس کنم. با هدیه هم حسابی قهر کردم ولی نه از اون قهر هایی که دیگه باهاش حرف نزنم از اونایی که صمیمیت از بین میره زیاد ناراحت نیستم چون بودن باهاش بهم حس خوبی نمی داد و...