نعمت

چند روز بابام اعصابش خرده و غر میزنه ناراحت میشم ولی باز تو دلم میگم خدا رو شکر اینجوری مطمئنم که صدای نفس هاشو میشنوم و یک مرد پشتمه.
مثل یک کوه
خدایا بازم شکرت
انقدر نعمت دادی که نمیدونم کدومو بگم
خدایا شکرت واسه مامان  مهربونم .بعضی وقتا از زیر کار کردن در میرم ولی خیلی دوستش دارم.اگه از چیزی ناراحت باشم و هیچکس نفهمه نمیدونم از کجا احساس میکنه
چند روز پیش خواب دیده بود واسه من خاستگار اومده و تا طرفو دیده جعبه شیرینی و زده تو سرش و بیرونش کرده 

تو خواب هم میترسند من ازشون جدا بشم

روزای تکراری

چند روز سرم گرم بافتنی شده و دارم آخر زمستونی شال گردن میبافم.

خونمونم بخاطر اثاث کشی شلم شورباست.

چند شب همش خواب بچه های یونی و میبینم.کلی دلم براشون تنگ شده.

دوشنبه حتما میریم ببینمشون.

از تو خونه تنها موندن خسته شدم.

حتی خواب بچه های فوتسالم زیاد میبینم .امیدوارم تا اردیبهشت ماه دوام بیارم.خواب میبینم رو توپ دارم یک دریبل های زیدانی میزنم بیا ببین.

مالیخولیا نگیرم خوبه.

خاله دیروز اومد خونمون و کلی غیبت عروس و دومادشو کرد.سر پل صراط خفتمون نکنند شانس آوردیم

من تو یک کتاب خواندم که سر پل صراط یک نفر به داد همه میرسه اونم امام حسین (ع) هستند.

آبرو هم نداریم دستمون و بگیره رد بشیم این خاله ما هم انقدر گفت.خیلی باحالم اداشون در میاره که از خنده ترکیدم.باید بازیگر میشد بخدا

شب هم با ببا رفتیم بیرون که هم من یک هوایی بخورم هم اینکه کارتون پیدا کنیم واسه اثاث هامون

با هم رفتیم فروشگاه و کلی خوارکی خریدیم.

شبم آبجیمو بغل کردم و واسم کتاب خواند تا خوابم برد.انگار اون خواهر بزرگتر منه

هر وقت از چیزی ناراحت باشم و آبجیم واسم کتاب بخوانه انقدر راحت میخوابم و فکر هیچی هم نمیکنم

خدایا شکرت واسه همه چیزای قشنگی که بهم دادی

تا حالا بهش فکر کردی؟؟؟؟!!

دو روز پیش که خبر مسلمان شدن شان علی استون که شنیدم خیلی به این موضوعات علت مسلمان شدن اروپایی ها با این همه تبلیغ ضد اسلامی و ضد ایرانی علاقه مند شدم و رفتم دنبالش و کلی دربارش مطالعه کردم. 

چند روز پیشم تو پایگاه حرفش بود که مادلینگ ها اروپایی واسه زیباتر به نظر رسیدن چقدر دارو مصرف میکنند و حتی عملهای سنگین روی استخوان هاشون انجام میدهند.  

خانم نعمتی می گفت که با یکیشون صحبت میکرده و خانم بهش گفته که من به زنهای مسلمان حسودیم میشه چون فقط واسه یک نفرند. 

وقتی درست و دقیق به اسلام نگاه کنیم اکثرا قوانین به نفع زنهاست. 

تو غرب همش از تساوی و مرد و زن حرف زده شده واسه گول زدن زنها و استفاده ابزاری از اونها شده. 

تساوی زن و مرد زمانی اعلام شده که بدنبال صنعتی شدن اروپا کارگرانی و نیاز داشتند که کمتر حقوق بگیرند و اهل اعتصاب نباشند.زنها یکی از بهترین گزینه ها واسه این عمل بودند. 

کتاب دکتر مطهری که میخواندم نوشته بود که جمله تساوی مردن و زن غلط باید بجاش از تناسب یا تشابه حقوق مرد و زن استفاده بشه. 

من کاری به سیاست و این حرفا ندارم،من خوشحالم که مسلمانم و کشورم ایران 

اگه کمی بیشتر مطالعه کنیم و هدفمون از زندگی و درک کنیم به حرف من میرسید.

آی خاکی ها

از صبح رفته بودیم دم غسالخانه تا شوهر خاله ی بابامو بیارند.من تا حالا تو این محیط قرار نگرفته بودم .تا چند تا از خانمها رو دیدم که داشتند زجه میزنند تندی اشکم دراومد و چسبیدم به مامانم.بعدش یک پسر جوون و داشتند میبرند که دیگه گواقعا اشکم میریختم.نماز میت که میخوانند من برای خودم گریه کردم و از خدا خواستم منو ببخشه.ترسیدم اگه منم دستم از دنیا کوتاه بشه و خدا هنوز منو نبخشیده باشه چی؟

خیلی از آدمها که اونجا بودند عین خیالشون هم نبود و خانمها حجاب نداشتند.بعضی وقتها خدا نعمتشو و یادشو که از دل ببره آدم میشه غافل.خدایا منو غفلت زده نکن

چند وقتی بود باز محیط اطرافم داشت باعث میشد من یکسری چیزها رو فراموش کنم و هدف از زندگی یادم بره.خدا رو شکر رفتم دیدم و فهمیدم دنیا و آدمها و زر و زیورش خیلی خیلی حقیرند.چند روز پیش که رفته بودم سر مزار شهدای گمنام رو سر درش درست یادم نیست ببخشید. نوشته بود:(وقتی به آسمان رسیدیم نوشته بود چقدر حقیرید آی خاکی ها)

خوشبحالشون چقدر سبکبال رفتند  

 

g

ღمــَرآ بـــآ بوســـِه هآیَــت بــے مُقَدَمِــه آغــآز کُـنღ

 

 

اگر صاحب بهشت بودم...

آنقدر روی زمین آن سیب مــے کـاشتم تا همه ی اهل آن را بیرون کنم...!

من باشم ...

تو باشــے ...

خــدا باشد ....

و دیگر...

تنهایــے و تنهایی و تنهایــے 

 

فردا ولنتاین و این روز رو به همه ی دوستای گلممم تبریک میگم. 

به همه ی عاشقای زوباور با عشقای سرکاریشون کاری ندارم،فقط فقط به دوستای خوب و عاقل خودم که خود خودشون و عشقه تبریک میگم . 

دعا میکنم همه همه مزه ی یک عشق پاک و بچشند. 

امیدوارم این روز به همه ی بی معرفتهای دنیا کوفت بشه. 

هر کی اومد نظر بده لطفا بگه کادو چی خریده؟انقدر دوست دارم بدونم!!!!!!!!!!  

 

 

salam

عیدی شب عید ما

دیروز یک جشن بود برای ولادت حضرت محمد و امام صاق(ع) ودهه فجر.راستش نمی خواستم برم ولی وقتی به سارا زنگ زدم گفت که برم چون خانم شیخ اگه نیروهاش کم باشه بهش از طرف بسیج اخطار میاد .حوالی ظهر که شد خوابیدم و دیر بیدار شدم .رفتم به مامان گفتم اگه حوصله داره بیاد بریم یک ده دقیقه بشینیم و بعد زودی بلند میشیم میریم.وقتی داخل شدیم به همراه پذیرایی شون یک کارت قرعه کشی دادند.مال من شمارش ۴۹ و مال مامان ۶۹.مامانم گفت چه جالب سال تولد تو دست منه و مال منم دست تو بیا عوض کنیم. 

یک کمی از مجلس که گذشت من رفتم پیش دوستام و باهاشون دست دادم نشستم پیششون.دیگه آخراش نوبت رسید به قرعه کشی.به ده نفر جایزه میدادند به ۵ نفر اول وام قرض الحسنه ۳ میلیونی و به۵ نفر بعد کارت هدیه. 

خانم حدادی دوستم خیلی منتظر بود اسمش دربیاد اما نشد.یکهو یک حسی بهم گفت الان شمارمو میخونه.یکهو گفت ۴۸ ولی نبودش بعد گفت شماره ۶۹.باورم نمی شد مامان بلند شد وایساد و پشت کارتمون اسم و شماره تلفن نوشتیم و دادیم که بهمون وام و بدن. 

دیگه همه چپ چپ نگاه میکردند بهمون و یکسری هم بهمون تبریک گفتند. 

تو این یک هفته هدیه های بسیج و درو کردیم... 

باور کنید همش شانسی بود صبحشم که خواهرم پینگ پنگ مسابقه داد برد و ۵ نفر موندند فقط ۴ تا جایزه مونده بود .قرار شد بینشون قرعه کشی کنند دو نفر با هم مسابقه بدهند و یکیشون حذف بشه و اسم خواهرم بین اونا نبود و برنده حتمی شد. 

تا اومد خونه رفتم نت نمرمو که دیدم بال در آوردم و دهن از تعجب وا موند 

دیگه هرجا بریم میگن باز اینها اومدند جایزه ها رو ببرند 

دیگه خجالت میکشم برم بسیج... 

تو این گیر و ویر خانم حدادی هم اومده منو می بوسه میگه ان شالله عروسیت 

مامانم میگه این خانم چقدر تو رو بوس میکنه.آخه دفعه پیشم جایزه گرفتم بوسم کرد 

گفتم مامان چیزی نیست خوب دوستم دیگه و اصلا بخاطر پسرش اینکارو نمیکنه