تنها برو

اولین روز بارانی را به خاطر داری؟

غافلگیر شدیم
چتر نداشتیم
خندیدیم
دویدیم
و

به شالاپ شلوپ های گل آلود، عشق ورزیدیم...


دومین روز بارانی چطور؟
پیش بینی اش کرده بودی
چتر آورده بودی
و من غافلگیر شدم

سعی می کردی من خیس نشوم

و شانه سمت چپ تو کاملا خیس بود...


و سومین روز چطور؟
گفتی سرت درد می کند و حوصله نداری سرما بخوری
چتر را کامل بالای سر خودت گرفتی و شانه راست من کاملا خیس شد.

و چند روز پیش را چطور؟
به خاطر داری؟
که با یک چتر اضافه آمدی

و مجبور بودیم برای اینکه پین های چتر توی چشم و چالمان نرود دو قدم از هم دورتر راه برویم.


فردا دیگر برای قدم زدن نمی آیم.
تنها برو...

نظرات 7 + ارسال نظر
آدمک 16 - اردیبهشت‌ماه - 1391 ساعت 07:20 ب.ظ http://darodivar.blogsky.com

حیف ازین عشق نیست که لایق غیر خدا بشه..؟

رها 16 - اردیبهشت‌ماه - 1391 ساعت 07:24 ب.ظ http://www.raha90.blogsky.com

فاصله بین عشق و دوست نداشتن چقدر کوتاهه؟

مهدی 16 - اردیبهشت‌ماه - 1391 ساعت 07:44 ب.ظ http://bivatan.blogsky.com

سلام.
چقد وحشتناک!

م.ح 17 - اردیبهشت‌ماه - 1391 ساعت 08:43 ق.ظ http://zehnbarkaghaz.blogsky.com

عشق
مگه وجود داره
مگه چاصلا هست..........

حسین 17 - اردیبهشت‌ماه - 1391 ساعت 08:49 ق.ظ

خیلی زیبا بود
حیفه که تنها بریا

e 17 - اردیبهشت‌ماه - 1391 ساعت 10:23 ق.ظ

سلام باز خوش به حاله این دوتا چترداشتنو یاواش یاواش جدا شدن اما الان دیگه نه از چتر زیر بارون خبری هست ونه ازمعرفتوعشقو وفا تا دلتون بخواد نمونه هاش فراوون پیدا میشه............!!!!!

ندا 23 - اردیبهشت‌ماه - 1391 ساعت 11:12 ب.ظ http://neday-zendegi.blogsky.com

چرا اینقدر اتوسای شاد ما غمگین است نوشته هاش؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد