چرا؟

چرا کسی به من نگفت که از تو دور می شوم

تو نیستی و من ز جور روزگار

خموش و بی کس و صبور می شوم

چرا کسی به من نگفت تمام هستی ام تباه می شود

در این سکوت سهمگین

بدون خنده های گرم و دلنشین تو

تمام عمر من گذر به اشک و آه می شود

چرا کسی به من نگفت برای خصم کودکانه ای

کتاب اعتقاد من به زیر بار زور می رود

و آرزوی این دل شکسته ام

- که سال های سال در پی رسیدنش چه صادقانه آبرو فروختم -

به قعر گور می رود

چرا کسی به من نگفت دامن روح پر طراوت مرا

مصیبتی به عمق درد نیستی

لکه دار می کند

و این میانه موجی از دروغ و ترس را

به ساحل همیشه غم گرفته ی نگاه من آشکار می کند

چرا کسی به من نگفت دلم برای دیدنت دوباره تنگ می شود

تمام شیشه ی خیال بافی ام

اسیر سنگ می شود

چرا کسی به من نگفت تو می روی و باز هم دلت وفا نمی کند

نبوده ای ببینی ام

مرا سوال های این چنین رها نمی کند

تو را به خاطر خدا ! بگو چرا ؟

چرا کسی به من نگفت . . . ؟

 

بسلامت!

 34

شنیدم می خوای بری باز منو تنها بذاری 

هر چی یاد و خاطره ست پشت دلت جا بذاری 

 

شنیدم گفتی نگاهش واسه چشمام عادیه  

هر چیزی حدی داره محبتاش زیادیه  

 

شنیدم یه مدتی می خوای ازم دوری کنی 

اینه رسمش که با این دیوونه این جوری کنی؟

 

شنیدم همین روزا بازم می خوای بری سفر  

بسلامت!عزیزم اما همین جور بی خبر؟ 

 

شنیدم خسته شدی از بازیای سرنوشت 

نکنه این بار دیگه بی من می خوای بری بهشت 

 

شنیدم گفتی که سرنوشتمون دست خداست  

اما تو خوب می دونی حسابت از همه جداست  

 

شنیدم گفتی باید برم سراغ زندگیم  

حرف تو یعنی بسوزم تو غم اوارگیم  

 

شنیدم گفتی با این که خیلی چیز یادم داده  

نمی دونم چی شده که از چشه من افتاده  

 

شایدم تموم این شنیدنی ها شایعه است  

از تو اما نمیپرسم گفته باشی فاجعه است  

مریم حیدر زاده  

 

 

 

انتظارتو کشیدن واسه من یه عادته

قصه غم دل من صد هزار حکایته

تویی که میدونی عشق من پر از صداقته

واسه من جدایی سخته واسه تو یه عادته

هنوزم به عشق تو دلم پر از حسادته

تو بدی می کنی و دلم چی بی شکایته

دلم و شکستی اما توی قانون دلت

حکم جرم دل شکستن عزیزم برائته

چشم تو با هر نگاهش یه قیامت میکنه

فکر نکن دلم به دوری تو عادت میکنه

خاطرات تو همیشه توی خاطر منه

آرزوی من فقط تو رو دوباره داشتنه

تو تموم آرزوهای منو دادی به باد

میدونم اسم مو حتی دیگه یادت نمیاد

این حرف آخرم اگه صدامو میشنوی

توی این دنیا کسی تو رو مثل من نمیخواد

سفر نامه نوروز ۹۰ (۱)

سلام

شرمنده دیر به دیر آپ میکنم

شدیدا از از خاله بازی خسته شده بودم ها.آخیش تموم شد.باز میریم یونی باز بگو بخند

سه شنبه امتحان دارم.خدا بگم این استاد تجزیه رو چیکار نکنه که نه بلده درس بده نه انصاف داره

حالا ما با این داستان داریم حالا حالا ها

مدار2 هم کلی تمرین داد که پیک شادی نوروزی ببریم حل کنیم و 2 نمره از ترم و بهش اختصاص داده

خودمو کشتم جز چرت و پرت چیزی ننوشتم و آخر سر مجبورم برم کپ بزنم

این مشهد چه حالی داد جاتون خالی.بذارید یه گوشه ای شو تعریف کنم

یک روز خیلی غافل گیرانه بهمون خبر رسید که تو هتل لاله جا خالی هست چون آخر سالی بود بلیط قطار پیدا نشد و با ماشین خودمون راه افتادیم.شب بود و همه خوابشون گرفته بود.بابام هم داشت خوابش میگرفت.این مامان ما هم آخر همسفر و هنوز راه نیافتاده میگیره میخوابه.ما هم نامردی نمی نکردیم و خوابیدیم

اونم چه خوابی.من کلا دراز نکشم خوابم نمی بره.آقا من به هر شکلی فکر کنید خوابیدیم.مثلا پای من تو دهن آبجیم بود و پای داداشم تو دهن من.خودم رفته بودم کف ماشین و گردنم کج شده بود و آبجیم جای من و پر کرده بود و داداش درازم هم جای خالی نگذاشته بود

تصمیم گرفته شد جایی نگه داریم بخوابیم.هوا خیلی سرد بود و من از شدت خواب دکمه هامو یکی در میون بسته بودم.دیدم همه منو نگاه میکنند ها

ساعت 4 صبح بود دیدم ملت از اتوبوس ریختند پائین و نماز نماز میکنند.منم تعجب کردم آخه این موقع نماز نمیشه که.خیلی ها رفتند خواندند

با آبجیم رفتیم صندوق عقب که کاپشن در بیاریم که خواهر گرام در و بست و محکم خورد به دماغم و کبود شد.منم کینه ای یک چند تا نیشگون ازش گرفتم که دلم خنک شد

راه افتادیم و بابام یک چندساعت بعد واسه نماز نگه داشت.بخدا انقدر شلوغ بود که نماز هیچی. مونده بودم چطور وضو بگیرم.آخرم بی خیال شدم چون دیگه قضا شده بود

یک چند تا ترقه از چهاشنبه سوری مونده بود و زدیم ترکوندیم تو بیابون که خوابمون بپره.بابام چشاش شده بود قد نخود.لیوان آب یخ می ریختیم رو سرش بیدار بمونه.خدا رحم کرد یک دفعه که کم مونده بود تصادف کنیم.بابا میگه آدم تو ای جاده های یکنواخت با چشم باز خوابش میبره

خلاصه کهرسیدیم بقیش باشه واسه بعد

امیدوارم 13 تون در شده باشه