-
از همه چی یه ذره
29 - آذرماه - 1390 23:21
امروز استاد مخابرات خیلی زود اومد و دیر رسیدم.گفت دو جلسه دیگه هم باید بیایید. استاد منطقی و فیزیک الکترونیکم هم کلی درس دادند و گفتند جلسه بعد آخرین جلسه است. کلی کپی داشتم که از راه غیب رسید و خدا رو شکر وقتم تو این صفای کپی تلف نشد. این روزهای آخر کلی برگه میاد دست آدم که باید کپی بشند. سمیه برام یک لواشک گنده...
-
بی تو
28 - آذرماه - 1390 11:16
به وسوسه ی دستهایت دچار می شوم ! آن گاه که بی تفاوت از کنار من عبور می کنی . لحظه ای به چشمهای خیس من نگاه کن ... من تمام جاده را ... در پی چشم های تو دویده ام ...!
-
بعضی کارها اختیاری نیست چه خوب چه بد
27 - آذرماه - 1390 18:42
امروز رفتم باشگاه حسابی پاهام درد گرفت و زورم می اومد حتی راه برم . یک کمی خوابیدم و ساعت 5 از خواب بیدار شدم .هرچی خواستم خودمو بزنم بخواب نشد. هی گفتم من واجب نیست برم درس دارم باشه روزهای دیگه میرم.نشد که نشد انگاری که یکی تو سر آدم هی میگفت برو یکی می گفت نرو خلاصه که یک 10 دقیقه ای جنگ داخلی برگزار بود آخر گفتم...
-
مواظب باشید
26 - آذرماه - 1390 16:35
مرد هم مردای قدیم پسرای این دور و زمونه رو دماغشون و بگیری جونشون درمیاد با اون قیافه های زنونه شون و ابروهای تاتو کردشون زن هم زنای قدیم دخترای الان تا بهشون کار میدی زودی دست و پاشون میگیره با اون قیافه های یک من کرم مالیدشون و دماغهای عمل کردشون دل جوانهای امروز که دل نیست شده کارونسرا چیزی از عشق حالیشون نمیشه...
-
روز نوشتی دیگر
24 - آذرماه - 1390 18:52
انقدر امروز خندیدیم با بچه ها که نگو استادمون نیومده بود و جاش دوستشو فرستاده بود. دوستش یک پسر لاغر قد کوتاه و کچل با ریش بزی تقریبا بوره خود درگیری مزمن داشت بنده خدا عین این زنها آخر کلاماتش و می کشید و زورش میمود که حرف بزنه .اصلا جملاتش فهل نداشت و با صدای آروم حرف میزد که کسی نفهمید چی میگه کلی بچه ها مسخره اش...
-
هوش و حواس
23 - آذرماه - 1390 07:57
دلم تنگ شده واسه خودم چرا هرچی میگردم پیداش نمیکنم؟ اصلا تمرکز ندارم.همه اش هوش و حواسم توی حاشیه است. مثلا استاد که درس میده حواسم میره به کله کچله اش و میرم تو بحر کله اش. اصلا دست خودم نیست. حفظیاتم داغانه بود داغانتر شده دیروز سر امتحان مدار منطقی هیچی یادم نیومد.اصلا انگار نه انگار پا شدم برگرمو دادم واقعا چه...
-
مگه چیه؟
20 - آذرماه - 1390 21:50
دیروز رفتم ماژیک وایت برد خریدم انقدر خوب درس میخوانم باهاش.انقدر خوبه .... گنده گنده فرمولها رو مینویسم و پاک میکنم امروزم تو باشگاه خیلی ها رو زدم . انقدر حال داد. روشون چند وقت بود زیاد شده بود منو دریبل میکردند.زدم تو ساق و مچ پاهاشون ازم بترسند و منو دیدند هول کنند امروز یک کم به خودم رسیدم بچه های باشگاه نگاهشون...
-
مطالعه
18 - آذرماه - 1390 23:26
امروز داشتم رو صندلی می پریدم که قدم برسه به انباری که صندلی شکست و جفت پا افتادم توش و پاهام کبود شد.دیروزم تو باشگاه یکی خورد به پام و کبود شدم. نمی توانم خوب راه برم و کمرم ضرب دیده. بعدشم دستم مونده لای در،دست آخر رفتم صدقه انداختم تا نمرده ام از سر ظهری دارم کتاب مظالم آیت الله دستغیب و میخواندم و کلی بدنم مور...
-
مسجد
16 - آذرماه - 1390 07:23
دیروز صبح بعد نماز هفت بار سوره توحید و خواندم که امروز هیچ گناهی نکنم.تا حدودی اثر داشت ولی من گناهامو شمرد چند باری فش دادم دو بار غیبت کردم و بقیشو یادم نیست.ولی کم تر شدش.الانم خواندم ببینم چطور میشه. از صبح یک کمی درس خواندم و صبحانه ام طبق روال ماه محرم حلیم خوردم سر ظهری با آبجیم رفتیم مسجد.با یک حاج خانم باز...
-
عشق حسین
14 - آذرماه - 1390 12:26
دیروز تو روضه یک داستانی شنیدم که خیلی روم تاثیر گذاشت. عشق حسین در زمان های قدیم یک پسر یهودی بوده که پدرش براش یک عبا نو میخره.پسر میره و تو کوچه بازی میکنه.وقتی بازیش تموم میشه میبنه که عباش گم شده.کلی پرس و جو میکنه . 4 تا شاهد میگن که آره ما فلانی و دیدیم که عباتو برداشته.اون پسر راه میافته به سوی خونه اون...
-
خودشناسی
12 - آذرماه - 1390 12:24
تا کی میخوای بیشعور باشی هان؟تا کی؟ تا کی میخوای آشغال بودن خودتو و تو بوق کنی و جار بزنی؟ تا کی حماقت تاکی نفهمی و کور و کری؟ همه ی اینا اثرات گناه که کورت میکنه. تا کی ادای خوب بودن و در میاری و واسه آسونی کار خودت و توجه اشتباهات دستورات قرآن خدا رو هم عوض میکنی؟ آخه چرا خودتو گول میزنی؟ بیدار شو و ببین داری دنبال...
-
چی داداش...؟
11 - آذرماه - 1390 07:09
چند روزی که بدجور قات زدم و پاچه می گیرم. چند روز پیش که با راننده تاکسی دعوام شد پولشو نصفه دادم و دیروزم زدم تو کمر یک دختره که مدت ها بود دلم میخواست یک فس بزنمش و دهنش و پر خون کنم.۲ سال بود ها دو سال دختره دو تا دختر و دو تا پسر دیگه رو هم دور خودش جمع کرده بود و داشتند تو کوچه لاس میزد.داشت به اون دختر بچه ی...
-
زمان موعود رسید
8 - آذرماه - 1390 19:44
امروز بالاخره راحت شدیم و رفتیم از اون دسر خامه ای ها خریدیم و خوردیم.اصلا یک یک ماهی بود چشممون رو اون مونده بود .واسه اینکه چشممون سیر بشه نفری یک دونه از این گنده هاش خریدیم.یکی دو قاشق اول خیلی به دهنمون مزه داد.سوار اتوبوس شدیم ولی هنوز نصف بیشترش مونده بود.کم کم حس کرده شیرینیش داره دلمو میزنه.سر معده ام داغ شد...
-
ارباب حسین
7 - آذرماه - 1390 08:23
تا حا لا توجه کردید؟ وقتی یک گناه کوچولو میکنی پشت بندش هی گناه می کنی و وقتی هم که یک کار ثواب میکنی بعدش کلی اتفاق خوب می افته که ثواب کنی؟ می دونی چیه؟اگه واقعا دلت بخواد و از خدا بخوای میشه. یک چند بیت از کتاب نوحه های بابایی مو نوشتم حرم عشق آفرینش ز غبار قدم توست حسین(ع) آسمان سایه نشین علم توست حسین کعبه و سعی...
-
فستیوال غذایی
6 - آذرماه - 1390 08:21
دیروز تو پایگاه جشنواره غذایی بود.من آش رشته درست کردم و سمبوسه.سمبوسه رو دادم به خواهرم که تو مسابق شرکت کنه.کلی غذا اونجا بود از شانس خانم حدادی هم آش رشته و دلمه پخته بود.سارا هم گراتن سبزیجات درست کرده بود .بنده خدا از دست خواهرش و اون پسره مینالید و میگفت باباش داره از دستش سکته میکنه و خواهرشم اعتصاب کرده واقعا...
-
بی پولی
5 - آذرماه - 1390 09:13
سه شنبه این هفته با زهرا و سعیده راهمون و دور کردیم تا بریم یک چیزی بگریم بخوریم.زهرا گیر داده بود بریم بستنی بخوریم.گفته بچه بیخیال شو اگه یخ هم نزنیم احتمالا بستنی هاش تاریخ گذشته است.لباش و آویزون کرد و گفت باشه.حالا من گیر دادم که بریم سمبوسه بخوریم و قبول کردند.تو راه پشت ویترین ها کیک بستنی دیدیم. زهرا باز گفت...
-
زندگی شاد
4 - آذرماه - 1390 06:45
شادی یعنی چی؟ یعنی هرکی بخنده و برقصه شاد؟ یا هری موسیقی بلند گوش بده و شوخی کنه؟ هر کسی خود شو پر سر و صدا و پر جنب و جوش نشون بده شاد؟ هر کسی رو مد روز باشه و با جنس مخالفش خیلی راحت باشه شاد؟ یهنی هدیه دوستم شاد یا من؟ کسی که مذهبی شاد یا کسی که بازتر؟ کسی که ... بریزه شاد؟ اصلا از کجا بفهمم یکنفر شاد؟چجوری شادی...
-
امر به معروف و نهی از منکر
2 - آذرماه - 1390 21:36
امروز حراست دانشگاه روش جدیدی برای گرفتن مچ بچه ها پیدا کرده و یک گوشه ای قایم شده بود. نمی دونم چرا اینقدر به خودشون زحمت می دهند؟ دخترا که آخر سر کار خودشون و می کنند! یکسری شون که پرو و دعوایی اند که اصلا می ترسند چیزی بهشون بگند به این بچه های ساده تا دلتون بخواد گیر می دهند و گریه طرف در میاد کاش ما امر به معروف...
-
بد دور و زمونه ای شده
29 - آبانماه - 1390 11:16
ارزش آدمها به اندازه غرورشون بیشتر میشه با شکستن و له کردن همدیگه احساس قدرت میکنند احترام با لباس و کفش سنجیده میشه نه فهم و شعورشون عشق و دوستی رو با پول خرید فروش میکنیم همه مردا نامرد شدن و در نتیجه اش زنها هم خائن خدا را با خودمون مقایسه میکنیم و هرکاری دوست داریم میکنیم دوست داشتن خدا شده نقش بازی کردن.شده یه...
-
روز نوشت
28 - آبانماه - 1390 06:10
دیروز یواشکی رفتم واسه گوشیم رم ۴ خریدم.آخه بابا نمی ذاره میگه میخوای چیکار.اون آقاها که ازش رم خریدم داشت تو گوشیم دنبال حافظ رم میگشت و همه عکسهای خصوصی مونم دید.چیز خاصی نبود.مامان بنده خدام بود که گفتا سر باز ازم عکس ننداز ولی من گوش ندادم.عیب نداره بیخیال دید که دید بابا ماشین و فروخت که یکی دیگه بخریم.ماهی...
-
حجاب
25 - آبانماه - 1390 19:58
اگه دوست داشتی برو ادامه مطلب حتما بخوانش خیلی جالب شده لطفا نظر هم بذار امروز استادمون چند تا از بچه ها رو فرستاد که برن چند تا برگه کپی کنند و در همین حین عید و تبریک گفت و به قول خودش چند دقیقه ای واسمون روضه خواند.استادمون می گفت همه ی دستگاه هایی که از بیرون خریداری می کنید یک راهنمای کاربر داره که شما بتونید از...
-
فقط دعا!!!!!!!!!!!!!
25 - آبانماه - 1390 07:32
امروز داشتم تو گوگل سرچ میکردم چشمم افتاد به یک سایتی که موضوعش این بود که بعضی دخترا نگران بودند که چرا براشون خاستگار نمیادو کلی هم دعا می کردند که خدا یه شوهر خوب براشون بفرسته.خیلی ها شون هم می گفتند چون محجبه هستند خواهان ندارند. به نظر من که هرچی به یک موضوع حساس بشی بدتر میشه و نباید بهش فکر کنند. تو یک جا...
-
و خداوند انسان را آفرید
23 - آبانماه - 1390 11:04
روزگاری خداوند کلی مخلوق داشت که همشون همه جوره مشغول تسبیحش بودند.خدا کم کم خسته شد چون هیچ کدام از آفریده هاش از روی اراده دوستش نداشتند.خداوند مظهر عشق بود ولی کسی دلی برای عاشقی نداشت.خدا به هرکدوم از آفریده هاش خواست دل بده ولی آونها حاضر نبودند زیر بار مسئولیت عشق بروند.وخداوند انسان را آفرید قصه ی ما آدمها از...
-
تلافی
18 - آبانماه - 1390 19:11
امروز واقعنی اعصابم خرد بود.از دست مردای بشعور.واقعا مرد هم مردای قدیم.توی اتوبوس ایستاده بودم و جا نبود بنشینم یعنی جای ما خانمها رو هم آقایون گرفته بودند.از آقای راننده خواستم که صندلی های جلو و خالی کنه تا خانمها بنشینند ولی گفت خانم اون تو ایستگاه که جای خانم و آقا جداست!!!!!!!!!!!!! گفتم حداقل بگید پیدا شدنی از...
-
شوک
18 - آبانماه - 1390 08:33
دیشب داشت شوک میداد که درباره مهریه بود.فکر کنم تکراری بود ولی من که تا حالا ندیده بودم. واقعا بعضی ها خیلی پرو هستند میخوان دختر مردم و صلواتی ببرند. همه این مشکلات از جایی به وجود میاد که پسرا دنبال لقمه بزرگتر از دهنشون می گردند. هم کفو بودن یعنی همین دیگه.مثلا پسر پول نداشت رفته بود خواستگاری یک دختر پولدار و بابا...
-
خیس خیس
17 - آبانماه - 1390 19:43
امروز که راه افتادم هوا برفی بود. شانس باهام بود و اتوبوس زود اومد. پریدم و سوار شدم.توی اتوبوس که نشستم چشم هامو بستم و به صدای برف که به شیشه میخورد گوش دادم. وای من عاشق این هوام کلی کلی یخ زدم.نصف بچه ها وسط کلاس پیچوندن و رفتن اما من موندم کم کم تبدیل شد به بارون.چترم نداشتم و حسابی حسلبی خیس شدم. هوا بدجور بدجور...
-
عید عید عید
15 - آبانماه - 1390 19:22
عید توننننن مبارک
-
هویجوری
15 - آبانماه - 1390 08:08
خیلی خوشحالم از این که، تو به دنیا اومدی تو دنیا فهمید که تو انگار، نیمه گمشدمی تو زندگی خیلی خوبه ،چون که خدا تو رو داده روز تولدم برام ،فرشته شو فرستاده خدا مهربونی کرد، تو رو سپرد دست خودم دست تو گرفتم و فهمیدم عاشقت شدم آورده دنیا یه دونه ،اون یه دونه پیش منه خدا فرشته هاشو که ،نمی سپاره دسته همه تو نمی اومدی...
-
مرگ
12 - آبانماه - 1390 14:55
واقعا این دنیا ارزش چیو داره؟؟ خوب بودن بهتره یا بد بودن؟؟؟ من که گیج و خسته ام.کلی سوال بی جوابم دلم میخواد سالها بخوابم و دیگه از خواب بیدار نشم.فقط تنها دلم به مامان میسوزه که نمی تونه زود عادت کنه به مرگم. تا حالا به این فکر کردید که آماده مردن هستید یا نه؟ اگه الان عزراییل بیاد و بخواد جونتون رو بگیره و حاضرید که...
-
شلوار لی
9 - آبانماه - 1390 22:31
امروز به اصرار فرمانده پایگاه بسیج محلمون رفتم برای گزینش سرگروه واسه حلقه های کوچکتر میل چندانی نداشتم ولی برای هیجانش رفتم هرکسی میرفتم تو و یک آقای روحانی ازش چندتا سوال میکرد و بعد از اتاق می اومد بیرون وای من که رفتم تو از احکام و معارف و کتاب های دینی هم هیچی حالیم نبود و جلو حاج اقا کلی خندیدم و اونم عصبانی شده...