خودکشی

 

 امتحانام هفته دیگه شروع میشه. 

تو رو خدا منو دعا کنید. 

آبروم تو فامیل میره وا 

وای بابامو نگو که میکشتم. 

خودمو بگو که دیگه خسته شدم. 

اگه بیافتم خودکشی میکنم. 

با قرص یا زهر یا رگمو میزنم یا از ساختمون میپرم پایین. 

اصلا هرکی پیشنهادی داره بگه چطوری دردش کمتره؟ 

کدوم زجرش بیشتره؟ 

تو رو خدا منو فراموش نکنید والا میبرندم بهشت زهرا.  

حلوا و پذیرایی و این حرفا نداریم چون بابام همشو خرج ترم و درسهای من کرده واسه ختم شاید یک چایی در خدمت باشیم.  

دیگه تو مراسم ختم شرمنده بابام نشم. 

ولی جدا اگه پاس نشم انقدر گریه میکنم که خون بیاد از چشمام.  

اصلا نشم دیگه از خودم ناامید میشم افسردگی مزمن میگیرم. 

خدایا دلت به حال من بسوزه دیگه .کمکم کن 

 

 

 

 

خجسته گی قبل امتحانات

چند  وقتی که جدیدا با مهسا دوست شدم .خیلی باحاله و همش میخنده .از این اخلاقش خوشم میاد و یک کمی مثل خودم دیوونه است.امروز استاد بعد دوهفته تشریفشون و آوردند و حرفاش پر از امید و نا امیدی بود.آخر ما نفهمیدیم که نمره بده هست یا نه.به اون بچه هایی که دوستش آقا پرهام جون جان جون نکبتش بهشون منفی داده بود تذکر داد و گفت که اون منفی ها رو لحاظ میکنه.خوشبختانه من علامت نداشتم.

هدیه هم صبح بهم سلام نداد و من گفتم به درک همون بهتر بره گمشه دختر ابله.هر وقت عقلش سرجاش اومد و فرق خوب و بد و فهمید خودش باز میاد سراغم.

بگذریم .آخر کلاس رفتم پیش استاد و گفت اون سوال که من یک ترم دارم میام میرم جوابشو نمیدی تو امتحان نمیاد که؟

با خنده گفت :خانم گیر نده نه نمیاد.

رقیه و مهسا کلی به این حرف خندیدند چون به قول رقیه  اون همه سوال حل نشده تو جزوه بود اون وقت من گیر داده بودم به این سوال .رقیه گفت اگه رو درسای دیگه ام هم انقدر پشتکار داشتم ها الان فیلسوف شده بودم.

کلاس بعدی رو هم که رفتم با استاد کلی رله شده بودم و یکی اون میگفت یکی من هی میخندیدیم با مهسا.یک تیکه انداختم که یکی از پسرها انقدر خندید که خندش بند نمی اومد.

بازم جواب دادنی به یک مساله خیلی تاکید کردم که این یکی استاد هم گفت خانم گیر دادی ها.اینو که گفت مهسا ترکید از خنده.

آخر کلاسم جزوه مو دادم به پسر که چشاش چپه برد کپی کرد.هرچی گفتم بخدا بد خط گفت عیب نداره

به آقای رضایی هم گفتم لطفا به دوستش بگه اون سوالهای ترم و نپیچونه واسم بیاره .آخه از کی بهش میگم نمیاره.حالا ببینم چیکار میکنه و میتونه ازش بگیره

تازه برگه جوابهای یک پسر رو گرفته بودم و یادم رفت واسش ببرم.

کلی شرمنده شدم.بهش گفتم ایمیلش و بده واسش بفرستم گفتش که نه حلالت نمیکنم و از این حرفها

حالا خوبه استاد جواب سوالها رو داده بود و گذاشته بود انتشارات.میگفت به حلهای خودش عادت داره و از این حرفها

امیدوارم چهارشنبه بیاد و بهش برگردونم

بر گشتنی هم با مهسا رفتیم سمبوسه خریدیم خوردیم و برگشتم خونه

خسیس

این روزای اخر واقعا غیر قابل تحمل شده و هر کسی هر کاری  دلش میخواد میکنه.

امروز زرنگی کردم و زود کپی هامو گرفتم .عوضش یک چند تایی هم فش خوردم

سر کلاس باز اون پسر چندش سیاه بغل دستیم بود و زجر کشیدم.مرتیکه تا دوستش اومد همچین ماچش کرد که آب از لب و لوچه اش داشت میریخت و کلی حالم بهم خورد.

پسر های دانشگاه هم آدم شدند ها.به پسر میگم آقا سوالهای ترم پیش و میاری کپی کنم بهت بر میگردونم.خاک برسر میترسه ما 20 بیشیم اون 19 یه وقت.گفت باشه حالا معلوم نیست بیاره یا نه

اصلا همه یکجوری اند این آخرا.کسی جواب نمیده و همه خدا رو شکر جزوه رو خوردند ها ولی کسی هیچی بلد نسیت ارواح عمه اش

سر فیزیک الکترونیک یک از پسرها که کلی ازش حالم بهم میخوره رو خفت کردم مجبور شد جواب سوالا رو بده.تا چند وقت پیش به همه میگفت ننوشته و از این حرفا.ولی من مچشو گرفتم و گذاشتم لای منگنه جواب ها رو داد بهم .منم پخش کردم تو کل کلاس

خلاصه که همه دو رو شدند.من نمیدونم چه مرگشونه؟!!!!!!!

همه خالی بند و یک جورایی بی معرفت شدند که خدایی نکرده یکی نمره اش بیشتر از اون یکی بشه

خدا رحم کنه

یادته؟

g  

h

من تو بهت گرگ و میشم
تو چته ؟؟؟

من زدم تیشه به ریشم
تو چته ؟؟؟

از نگاه هرزه ی خیابونا
من دارم شکنجه میشم
تو چته ؟؟؟


اسمم و چند دفعه بردی تا حالا
چند ستاره کم آوردی تا حالا
تو مثل من که همش بد میارم
به در بسته نخوردی تا حالا

من پُره دست نیازم
تو چته ؟؟؟

من می سوزم و می سازم
تو چته ؟؟؟

تو قمار زندگی منم که مفت
از تو نیستم و می بازم
تو چته ؟؟؟

من همونم که شکستیش
یادته ؟؟؟

به رگ فاصله بستیش
یادته ؟؟؟

حالا اومدی چیو نشون بدی
دلی که نمی پرستیش
یادته ؟؟؟

دل دیگه بسشه درد
توی برزخ سرد
پی سایه نگرد

وای دیگه خسته شدم
دل شکسته شدم
بازم  
 
 

بها

بهای من چیه؟ بهای تو چیه؟ بهای یک انسان چیه؟

یک کیلو خیار هم یک بهایی داره.بهای من وتو چیه؟

چی میشه که بعضی وقتا خودمون و ارزون می فروشیم؟خودمون و قلبمون و اندیشه مون و حتی باورمون رو

خیلی وقتا شده سرمون کلاه گشاد بره.کلاه برداری که فقط اقتصادی نیست.بعضی وقتا هم کلاه قلب و روح و فکرمون و برمیدارند که با یک نون قندی طلای وجودت رو می دزدند.

به یک جایی میرسیم که مجبور میشیم گدایی کنیم.به گدا هم چیز گرانبها نمی دهند.

واااااااااااای از دست آدمهای ساده که هزار بار از یک سوراخ نیش میخورند .وای

نرفتم

آخر سر یک کاری کردند که دیگه میخوام کمتر برم مسجد امروز هم نرفتم . 

نمیدونم گناه کیه؟ 

شاید چون دختر جوونی هستم.