باور نکردنی

واااااااااااااااااااااااااااااااااااییییییییییییییییییییییییییییییی 

جیییییییییییییییییییییغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغ 

هوراااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا 

در پوست خود نمیگنجم.خدایاااااااااااااا شکرت 

سه جز قرآن نذر کرده بودم باید بخوانم.واااای 

خدا خدا خدا خدا جون عاشقتم 

 الکترونیک ۲ مو شدم 

شدم... 

 

ادامه مطلب ...

بهشت!!!!

میگن اگه بتونی کسی و ببخشی و در حقشم خوبی کنی خدا هم بی حساب می فرستدت بهشت
ولی گذشت خیلی سخته مخصوصا اگه دلت سوخته باشه.مثلا بخشیدن یک دوست که کلی بهت دروغ گفته یا بخشیدن کسی که پشت سرت حرفی زده و رازت و به کسی گفته
این امر زمانی محقق میشه که یک قلب صیقلی شده داشتی یا انقدر دلت دریا باشه که اینجور مسائل برات کمترین ارزشی نداشته باشه
البته خیلی جاها این خود ما هستیم که رفتار های دیگران یا اتفاقات تلخ و رقم میزنیم.بعضی وقتها هم شاید اونقدر که فکر میکنیم تو دستگاه عدل خدا حق با ما نباشه و الکی هی آتیش کینه رو تو دلمون زیاد میکنیم و کلی اذیت میشیم.شاید بهتر باشه ببخشیم و فراموش کنیم
حداقل تو این دو روز دنیا خوش باشیم و حتما خدایی که اون بالاست از گناهانمون میگذره.من که به ببخشش خدا امید دارم
اصلا مگه چند نفر توی دنیا هستند که عصمت دارند جز انبیا و اولیا؟ شاید اگه منم جای یک دزد یا سارق حرفه ای بودم و تو شرایط اون بود علاوه بر دزد قاتل هم میشدم
نمی دونم خیلی وقتها خواستم خیلی ها رو ببخشم ولی نشده از خدا میخوام انقدر روحمو بزرگ کنه که اینجور مسائل کوچیک اذیتم نکنه.چیکار کنم دست خودم نیست نمی تونم ببخشم اصلا هم دوست ندارم با کسی قهر باشم ولی نمیشه دیگه حلال کردن خیلی سخته
تازه نا خود آگاه نفرین هم میکنم و آدم خطرناکی شدم.سعی میکنم بهش فکر نکنم که دهنمم وا نشه واسه خنک شدن دلم یک دعای بد در حقش بکنم .گناه اینقدر بنده خدا اینجوری باشم.باید رو خودم کار کنم و اصلاح بشه رفتارم.خدایا کمکم کن  

  

 

              

اندر احوالات این جانب

همچنان نمره هام نیومده  

از دیروز تا حالا کلی کار انجام دادم مثلا پایگاه و تزیین کردیم و تو مسابقه آمادگی جسمانی برنده شدم و قراره با مامان فردا بریم هم جشن هم جایزه منو بگیریم. 

پنجشنبه مسابقه آشپزی و پینگ پونگ و تیر اندازی شرکت کردم. 

تازه امروزم تفسیر سوره نور مسابقه دادیم.فردا هم قراره برم کلاس آتشنشانی جلسه های آخرشه شاید ثبت نامم نکنند. 

راستی مولا محلمون که تو مسجد اون همه پشت سرش نماز خوانده بودم دیروز به لقا الله پیوست. 

چند روزی هم هست از مسجد کتاب گرفتم دارم میخوانم.آخرش مولایی چیزی میشم  

خیلی دوست دارم بلد باشم واسه چند نفر حرف بزنم کف کنند. 

پیوستم به تاریخ

دیشب داشتم شاخ درمی اوردم سیستم دانشگاه خوب کار میکرد.به یکی از بچه ها گفته بودم چون اینترنتم سرعتش کمه و اون استاد فقط 6 نفر جا داره برام برداره.اونم گفت اول برای خودش برمیداره بعد من.منم گفتم توکل به خدا خودم برمیدارم.اصلا برام حیثیتی شده بود.اولین نفر هم خودم برداشتم کلاسو.قدرت خدا رو میبینی؟همه چی دستش خودشه فقط کافی ایمان داشته باشی 

 سه واحد نتوانستم بردارم باید صبر کنم ببینم ظرفیت میدن. 

کلا زرنگ شدند تا تسویه نکنیم کارنامه ام رو هم نشون نمیدند ببینم پاسیدم یا نه  

امروز خاله ام زنگ زد و گفت دایی ام دختر خاله مو واسه پسرش خاستگاری کرده و اونهام راضی اند.فکر کنم یک عروسی داشته باشیم دوتاشون هم از من کوچیکترند.دیگه دارم کم کم به تاریخ می پیوندم و چهره ماندگار میشم

فکر نکنم حس جالبی باشه عروسی کسی بری که تا چند وقت پیش بچه حسابش میکردی.نمی دونم شاید باحال باشه  

بالاخره هر کسی یک سرنوشتی داره و خدا اون بالا واسه همه که یکجور داستان ننوشته خلاصه که بدجور دلم واسه یک عروسی لک زده بود خدا کنه جور بشه بریم یک عروسی که از دو طرف فامیلیم  

بگذریم بازم مسابقه غذایی میخوایم شرکت کنیم.نمی دونم چی درست کنم که برنده بشم؟ دیروز صبح هم رفتیم واسه مسابقه آمادگی جسمانی معلوم نشد بردیم یا نه. 

گفتند دوشنبه یک برنامه واسه دهه فجر اونجا اعلام می کنند.خلاصه که سرم حسابی به خاطر این اتفاقها و دهه فجر گرم شده

پیر شدم

از دیروز تا حالا با ۷ یا ۸ تا از دوستام هی اس میدیم بدهم چند شدی با کی برمیداری پول ریختی؟منم آن لاین تند تند جواب میدم.پول موبایل سر به فلک کشیده.   

بعضی وقتا بد جنسی میکنم استاد خوب و به دوستام نمیگم.یک نفرم یک نفر دیگه.

یکی از استادامون واقعا عالی بود میخوام باهاش کلاس بردارم ولی متاسفانه ۱۰۰ نفریم که میخوایم یک کلاس ۴۰ نفری رو پر کنیم.خداکنه به منم برسه. 

  دیشب شهریه مو ریختم ولی معلوم نشد ریخته نریخته!نوشت انجام شد ولی وقتی میرم وضعیت مالی مو میبینم چیزی ننوشته. 

دوتا از امتحانام جوابش نیومده خدا کنه پاسیده باشمشون. خدایا خدایا

همش نگرانم و فکرم پر شبا نمیتوانم بخوابم. 

روانی ام کردند رفت.آرامش ندارم .

بگذریم ،عجب برف و بارونی  گرفته این چند وقته، خدا رو شکر .

از بسیج دیروز زنگ زدند که بیا اگه نیایی کارت فعالتو نمیدیم و اینجور حرفا رفتم پیششون.

امروزم در خدمتشون هستیم و گزارشهاشون براشون آماده میکنم. 

بعد اون قراره با سارا بریم یک کمی خرید کنیم و بعدش برگردیم.

خدا بخیر کنه این چند روز باقی مانده رو 

دعا کنید به منم بتوانم کلاسهایی که دوست دارم بردارم.

میبینی تو رو خدا؟!

دو روز دیگه انتخاب واحد دارم . 

هنوز نمره هام نیومده! 

واقعا که این دولت پا شو گذاشته رو این خرخره مردم هی داره فشار میده   

که مردم پول بالا بیارن

تازه پول اون ترمم تسویه نکردم باید این ترم و بدیم.دم عید و گرونی هم یک طرف. 

لباس عید نداریم شبا نون خشک میزنیم تو کاسه آب میخوریم 

دو روز صبر نکردند سر برج بشه بعد حرف انتخاب واحد بزنند 

.بازم نصفه شب باید واحد بردارم.سیستمشون هم خراب میشه از اون بدتر سرعت اینترنت ما هم زیر صفر . 

بابا خان بدش میاد به عموم بگم واسم برداره

سر چند تا استاد بین بچه ها دعواست شانس بیارم بشه بردارم.از الان استرس دارم. 

مردم از بس فشار خونم بالا پایین شد.گفتم تموم میشه امتحانا،نفس میکشم ولی ظاهرا روی خوش به من نیومده