جناب متکدی

پدید ه ی تکدی گری دیری است که در دنیا وجود دارد

احتملا بعدا از کشاورزی از کهترین شغلهایی است که باید به یادگار مانده باشد

افرادی میتوانند وارد این شغل شوند که استعداد شدیدی در مظلوم نمایی داشته باشند

همچنین مانند سیریش بچسبند و نه بابا و مقدسات آدم را قسم بدهند

باید پشتکار همراه با رویی به مانند سنگ پا داشته باشند

اظهار به چلاقی نماید و اینکه دست و پایش درد میکنند و نمیتواند کارکند

فقط کافی است یک لبخند کوچک خدایی نکرده بر لبان شما جاری شود اینجاست که دیگر خلاص شدنتان با خداست

مواظب باشید و اگر آنها را دیدید از ده فرسخیشان هم رد نشوید که مبدا دلتان بسوزد و پول خود را به پای شغل شریف متکدی گری از دست ندهید

...

سلام 

هیچ حرفی فعلا ندارم واسه گفتن ان شالله بعدا میام کلی مینویسم

کلا فقط  اومدم آپ کنم نگن چرا نیستی 

 

نعمت

چند روز بابام اعصابش خرده و غر میزنه ناراحت میشم ولی باز تو دلم میگم خدا رو شکر اینجوری مطمئنم که صدای نفس هاشو میشنوم و یک مرد پشتمه.
مثل یک کوه
خدایا بازم شکرت
انقدر نعمت دادی که نمیدونم کدومو بگم
خدایا شکرت واسه مامان  مهربونم .بعضی وقتا از زیر کار کردن در میرم ولی خیلی دوستش دارم.اگه از چیزی ناراحت باشم و هیچکس نفهمه نمیدونم از کجا احساس میکنه
چند روز پیش خواب دیده بود واسه من خاستگار اومده و تا طرفو دیده جعبه شیرینی و زده تو سرش و بیرونش کرده 

تو خواب هم میترسند من ازشون جدا بشم

روزای تکراری

چند روز سرم گرم بافتنی شده و دارم آخر زمستونی شال گردن میبافم.

خونمونم بخاطر اثاث کشی شلم شورباست.

چند شب همش خواب بچه های یونی و میبینم.کلی دلم براشون تنگ شده.

دوشنبه حتما میریم ببینمشون.

از تو خونه تنها موندن خسته شدم.

حتی خواب بچه های فوتسالم زیاد میبینم .امیدوارم تا اردیبهشت ماه دوام بیارم.خواب میبینم رو توپ دارم یک دریبل های زیدانی میزنم بیا ببین.

مالیخولیا نگیرم خوبه.

خاله دیروز اومد خونمون و کلی غیبت عروس و دومادشو کرد.سر پل صراط خفتمون نکنند شانس آوردیم

من تو یک کتاب خواندم که سر پل صراط یک نفر به داد همه میرسه اونم امام حسین (ع) هستند.

آبرو هم نداریم دستمون و بگیره رد بشیم این خاله ما هم انقدر گفت.خیلی باحالم اداشون در میاره که از خنده ترکیدم.باید بازیگر میشد بخدا

شب هم با ببا رفتیم بیرون که هم من یک هوایی بخورم هم اینکه کارتون پیدا کنیم واسه اثاث هامون

با هم رفتیم فروشگاه و کلی خوارکی خریدیم.

شبم آبجیمو بغل کردم و واسم کتاب خواند تا خوابم برد.انگار اون خواهر بزرگتر منه

هر وقت از چیزی ناراحت باشم و آبجیم واسم کتاب بخوانه انقدر راحت میخوابم و فکر هیچی هم نمیکنم

خدایا شکرت واسه همه چیزای قشنگی که بهم دادی

تا حالا بهش فکر کردی؟؟؟؟!!

دو روز پیش که خبر مسلمان شدن شان علی استون که شنیدم خیلی به این موضوعات علت مسلمان شدن اروپایی ها با این همه تبلیغ ضد اسلامی و ضد ایرانی علاقه مند شدم و رفتم دنبالش و کلی دربارش مطالعه کردم. 

چند روز پیشم تو پایگاه حرفش بود که مادلینگ ها اروپایی واسه زیباتر به نظر رسیدن چقدر دارو مصرف میکنند و حتی عملهای سنگین روی استخوان هاشون انجام میدهند.  

خانم نعمتی می گفت که با یکیشون صحبت میکرده و خانم بهش گفته که من به زنهای مسلمان حسودیم میشه چون فقط واسه یک نفرند. 

وقتی درست و دقیق به اسلام نگاه کنیم اکثرا قوانین به نفع زنهاست. 

تو غرب همش از تساوی و مرد و زن حرف زده شده واسه گول زدن زنها و استفاده ابزاری از اونها شده. 

تساوی زن و مرد زمانی اعلام شده که بدنبال صنعتی شدن اروپا کارگرانی و نیاز داشتند که کمتر حقوق بگیرند و اهل اعتصاب نباشند.زنها یکی از بهترین گزینه ها واسه این عمل بودند. 

کتاب دکتر مطهری که میخواندم نوشته بود که جمله تساوی مردن و زن غلط باید بجاش از تناسب یا تشابه حقوق مرد و زن استفاده بشه. 

من کاری به سیاست و این حرفا ندارم،من خوشحالم که مسلمانم و کشورم ایران 

اگه کمی بیشتر مطالعه کنیم و هدفمون از زندگی و درک کنیم به حرف من میرسید.

آی خاکی ها

از صبح رفته بودیم دم غسالخانه تا شوهر خاله ی بابامو بیارند.من تا حالا تو این محیط قرار نگرفته بودم .تا چند تا از خانمها رو دیدم که داشتند زجه میزنند تندی اشکم دراومد و چسبیدم به مامانم.بعدش یک پسر جوون و داشتند میبرند که دیگه گواقعا اشکم میریختم.نماز میت که میخوانند من برای خودم گریه کردم و از خدا خواستم منو ببخشه.ترسیدم اگه منم دستم از دنیا کوتاه بشه و خدا هنوز منو نبخشیده باشه چی؟

خیلی از آدمها که اونجا بودند عین خیالشون هم نبود و خانمها حجاب نداشتند.بعضی وقتها خدا نعمتشو و یادشو که از دل ببره آدم میشه غافل.خدایا منو غفلت زده نکن

چند وقتی بود باز محیط اطرافم داشت باعث میشد من یکسری چیزها رو فراموش کنم و هدف از زندگی یادم بره.خدا رو شکر رفتم دیدم و فهمیدم دنیا و آدمها و زر و زیورش خیلی خیلی حقیرند.چند روز پیش که رفته بودم سر مزار شهدای گمنام رو سر درش درست یادم نیست ببخشید. نوشته بود:(وقتی به آسمان رسیدیم نوشته بود چقدر حقیرید آی خاکی ها)

خوشبحالشون چقدر سبکبال رفتند  

 

g