زمان موعود رسید

امروز بالاخره راحت شدیم و رفتیم از اون دسر خامه ای ها خریدیم و خوردیم.اصلا یک یک ماهی بود چشممون رو اون مونده بود .واسه اینکه چشممون سیر بشه نفری یک دونه از این گنده هاش خریدیم.یکی دو قاشق اول خیلی به دهنمون مزه داد.سوار اتوبوس شدیم ولی هنوز نصف بیشترش مونده بود.کم کم حس کرده شیرینیش داره دلمو میزنه.سر معده ام داغ شد و آب هم نبود بخورم.سه تایی حالمون بد شده بود.از اونجایی که کلی پولش و داده بودیم دلمون نمی اومد بندازیمش دور.کلی صبر کرده بودیم تا سه شنبه بشه.

خلاصه که من حالت تهوع شدید بهم دست داد و اصلا بوش می اومد بدتر میشدم.دیگه این شد که دیگه از چششمون افتاد و دیگه هوسش از سرمون پرید.

با اون وضعیت باید میرفتم کارهای کامپیوتری خانم شیخ و انجام میدادم که خدا رو شکر کامپیوترش خراب شد.

تازشم امروز فال سن ازدواج گرفتیم.زهرا حلقه و زنجیرش و آورد منم لیوانش رو آوردم.از همه بیشتر سن نیلوفر بود  که شد 29.

امروز کلی خندیدیم از سوتی زهرا گرفته تا اون قضیه حالت تهوع .(شرمنده سوتی زهرا انقدر ضایع بود که از نوشتن معذورم)

ارباب حسین

تا حا لا توجه کردید؟

وقتی یک گناه کوچولو میکنی پشت بندش هی گناه می کنی و وقتی هم که یک کار ثواب میکنی بعدش کلی اتفاق خوب می افته که ثواب کنی؟

می دونی چیه؟اگه واقعا دلت بخواد و از خدا بخوای میشه.

یک چند بیت از کتاب  نوحه های بابایی مو نوشتم

حرم عشق

 

آفرینش ز غبار قدم توست حسین(ع)

آسمان سایه نشین علم توست حسین 

کعبه و سعی و صفا حل و حرم رکن و مقام

سفره یی از حرم توست حسین 

هر کجا عشق و کمال و عظمت دایره بست

نقطه ی دایره نوک قلم توست حسین 

اشک روز و شب ما وقف تو ای کشته ی عشق

گریه گر هست سزاور غم توست حسین 

 من نگریم به عزایت که بهشتم بدهند

ور بهشتم بدهند از کرم توست حسین  

جگرم پاره شد از داغ جگر گوشه ی تو

آن گل ناز که سرو ارم توست حسین 

سفر عشق بنازم که در این دایره خطیر

طفل شش ماهه ی تو همقدم توست حسین 

بر سرافرازی اسلام و براندازی کفر

قهرمان خواهر توست هم قسم توست حسین 

آیه ی کهف که خواندی خبر پیروزی است

سر بر نیزه بلندت علم توست حسین 

شاعر:سید رضا موید 

f 

 

 

 

 

 

 

فستیوال غذایی

دیروز تو پایگاه  جشنواره غذایی بود.من آش رشته درست کردم و سمبوسه.سمبوسه رو دادم به خواهرم که تو مسابق شرکت کنه.کلی غذا اونجا بود از شانس خانم حدادی هم آش رشته و دلمه پخته بود.سارا هم گراتن سبزیجات درست کرده بود .بنده خدا از دست خواهرش و اون پسره مینالید و میگفت باباش داره از دستش سکته میکنه و خواهرشم اعتصاب کرده واقعا خواهرش عقل نداره خوبه دیده چطوری کتکش میزد بازم دنبال ای پسرای گور به گوریه.

جاتون خالی از همه غذاها یک ذره خوردم و تو دلم حسابی قاطی پاتی شد.چون آشم خوب جا نیوفتاده بود برنده نشدم.خانم حدادی اول شد سارا دوم و یک خانم که دسر کدو درست کرده بود شد سوم.دلمون کلی شکست.خواهرم برگشت گفت که دفعه بعد هوبج آب پز میاره که خاصیت داره و نمیگن غذا روغنی خاصیت نداره.

بابا دیشب رفت هیئت و امروزم رفت اداره زیارت عاشورا بخوانه.خواهرمم قراره تو نماز خونه مدرسه شون بعد نماز زیارت عاشورا بخونه.یادش بخیر منم دو سه باری خواندم تو مدرسمون.

کلی تمرین الکترونیک و مدار دارم و بلد نیستم حل کنم.بابا کتاب خوب نیست که بخرم بخوانم.این استادها هم با کلاس شدن و ورژن  شون رفته بالا باید تمرینها رو ایمیل بزنیم.

امروزم که برم باشگاه قراره یکی از دوستام که مداح واسم نوحه بریزه تو گوشیش بیاره.حسابی میخوام بدوم و انرژی مو خالی کنم.غذاهای دیروز و بسوزونم.

دیروز از بسیج دانشگاه زنگ زدن که برم قم ولی مامان نمیذاره برم.تازه خانم شیخ میگفت شب ساعت 8 بیا اینجا بخوابیم صبح ساعت 4 بریم دیدار رهبر.گفتم بیخیال بابا میبرید خودمون باید برگردیم.

بی پولی

 سه شنبه این هفته با زهرا و سعیده  راهمون و دور کردیم تا بریم یک چیزی بگریم بخوریم.زهرا گیر داده بود بریم بستنی بخوریم.گفته بچه بیخیال شو اگه یخ هم نزنیم احتمالا بستنی هاش تاریخ گذشته است.لباش و آویزون کرد و گفت باشه.حالا من گیر دادم که بریم سمبوسه بخوریم و قبول کردند.تو راه پشت ویترین ها کیک بستنی دیدیم. 

زهرا باز گفت بریم از این ها بخریم منم گفتم استطاعت مالی نداریم و هفته دیگه میخریم.قرار شد که پولهامون و جمع کنیم و بریم بخریم.قرار شد دیگه شارژ نخریم و خرج بیخود نکنیم.آخرش رفتیم پیراشکی خوردیم.پول نداشتیم دیگه

الان سه شنبه نشده پولهای من تموم شده.دیروزم مامان خانوم رفت از پول خودش برام کیف خریده میگه پولشو بده.من همه پولهامو دادم به لواشک غیر بهداشتی ها

اینجوری نمیشه دخل و خرج من یکسان نیست.تنها من نیستم ها دوستام از من بدترند

حالا ما باید آرزوی کیک بستنی و به گور ببریم

من نمی دونم این هدیه گور بگوری چه جوری دم به دقیقه تو کافی شاپ.والا اونجوری که من یادمه اونم دست کمی از ما نداشت

 هدیه قبلا بهم گفته بود یکی رفته پشت حمید حرف زده گفته معتاد به شیشه اس شک ندارم نیلوفر.اینم رفته گذاشته کف دست حمید.حمیدم گفته ببینمش حالشو میگیرم.منم همون لحظه برگشتم تو رو هدیه گفتم حمید غلط کرده به دوستم حرفی بزنه(پسره اندازه فنچه (جکی جان)).هدیه هم بهم گفت من و نیلوفر غلط کردیم منم ناراحت شدم

بعد گفت به نیلوفر که چیزی نگفتی؟منو میگی قاطی کردم انقدر دعواش کردم و گفتم دیگه حق نداره با من حرفی بزنه بعد بگه به کسی نگو.آخه چند روز پیش با حمید بهم زده بود اومده میگه به کسی نگو.منم به کسی نگفتم.خودش جلو من به هرکسی میرسید میگفت من مجرد شدم.آخرین بار تو اتوبوس از دوتا دختر غریبه تو شنیدم که بعنوان خبر جدید بهم میگفتند این دوتا با هم بهم زدند. شاخ در آوردم

ولی از حق نگذریم من یک ماهی بیشتر که نیلوفر و ندیدن و الا بهش میگفتم.آخه من نمی تونم به نیلوفر نگم.فقط به نیلوفر میگم نه کس دیگه

البته من مسائل خصوصی مو به کسی نمیگم به هیچ وجه

 راستی امیدوارم تا آخر ترم ما بتونیم بریم اینها رو بخوریم: کیک بستنی و پیتزا و معجون 

راستی یک متن جالب  درباره حجاب خواندم اونم میذارم اینجا  

 

استاد شهید مرتضی مطهری کلام بسیار زیبایی دارند که می فرمایند:

((طبیعت، مرد را مظهر طلب وعشق وتقاضا آفریده است وزن را مظهر مطلوب بودن ومعشوق بودن. طبیعت ، زن را گل ومرد را بلبل، زن را شمع ومرد را پروانه قرار داده است . این یکی از تدابیر حکیمانه وشاهکارهای خلقت است که در غریزه مرد نیاز وطلب ودر غریزه زن ناز وجلوه قرار داده است .

به عقیده ویلیام جیمز فیلسوف معروف آمریکایی ، حیا وخودداری ظریفانه زن غریزه نیست بلکه دختران حوا در طول تاریخ دریافتند که عزت واحترامشان به این است که به دنبال مردان نروند، خود را مبتذل نکنند واز دسترس مرد خود را دور نگه دارند، زنان این درسها را درطول تاریخ دریافتند وبه دختران خود یاد دادند .

همواره این ماموریت به جنس نر داده شده است که خود را دلباخته ونیازمند به جنس ماده نشان بدهد. ماموریتی که به جنس ماده داده شده این است که با پرداختن به زیبایی ولطف وبا خودداری واستغناء ظریفانه، دل جنس خشن را هر چه بیشتر شکار کند واو را از مجرای حساس قلب خودش وبه اراده واختیار خودش در خدمت خود بگمارد)). ۱

درواقع نیازی در مردان وجود دارد که مردان را علاقه مند به کشف ناشناخته ها می کند وزحمتی که در مسیر کشف ناشناخته ها و بدست آوردن آنها می کشند موجب می شود این نیاز رفع شود که در غیر این صورت این نیاز رفع نشده و به صورت عقده ای روانی در مرد باقی می ماند وجالب اینجاست که نه تنها روانشناسی اسلامی بلکه حتی روانشناسی غربی نیزاین ویژگی مردان را تائید می کند.

آلفرد هیچکاک کارگردان غربی در این باره می گوید:

((من معتقدم زن هم باید مانند فیلمی پرهیجان وپر آنتیک باشد بدین معنی که ماهیت خود را کمتر نشان بدهد وبگذارد مرد برای کشف آنها بیشتر به خود زحمت دهد . زنان شرقی تا چند سال پیش به خاطر حجاب ونقاب وروی بندی که به کار می بردند ، خود به خود جذاب می نمودند وهمین مسئله، جاذبه نیرومندی به انها می داد)).۲

در کتاب قرآن و مقام زن این گونه می خوانیم که:

((حیا یکی از لطیف ترین دلفریبی های زن است، زنان بی شرم جز در موارد زود گذر، برای مردان جذاب نیستند)).۳

حال با توجه به مطالب بالا درمی یابیم که هرچیزی که پنهان تر باشد برای مردان جذاب تر است و این در مورد تمام مردان صدق می کند زیرا از ویژگیهای شخصیتی مردان می باشد.واز طرف دیگر انسان نسبت به هرچه که منع شود حریص تر می شود.و برای هرچه که بیشتر زحمت بکشد آن چیز در نظرش عزیز تر می گردد که در این مورد ویل دورانت در لذات فلسفه چنین بیان می کند:

((آنچه بجوییم ونیابیم عزیز می گردد. زیبایی به قدرت میل بستگی دارد. میل به اقناء وارضا، ضعیف وبا منع وجلوگیری ، قوی می گردد)).۴

ویکتورهوگو نیز در این باب این گونه بیان می کند که:

((اصولا زن ، عفیف، زیبا ودلپسند است، وجاهت توام با وقار وعفت، به زن قدرتی می دهد که قویترین مردان را یارای مقاومت در برابر او نیست، بلکه آنها را به خضوع وتعظیم در مقابل خویش وا می دارد)).۵

غنچه ای تا هست پنهان در حجاب می کند از او خزان هم اجتناب تا نقابش باز از سر می شود با نسیمی زود پر پر می شود ۶ و در پایان مقاله را با بیانات ارزشمندی از رهبر انقلاب پیرامون همین موضوع به پایان می رسانیم:

((عفت در زن، وسیله ای برای تعالی وتکریم شخصیت زن در چشم دیگران، حتی در چشم خود مردان شهوتران وبی بندوبار است. عفت زن، مایه احترام وشخصیت اوست )).

زندگی شاد

شادی یعنی چی؟ 

یعنی هرکی بخنده و برقصه شاد؟ یا هری موسیقی بلند گوش بده و شوخی کنه؟

هر کسی خود شو پر سر و صدا و پر جنب و جوش نشون بده شاد؟ 

هر کسی رو مد روز باشه و با جنس مخالفش خیلی راحت باشه شاد؟  

یهنی هدیه دوستم شاد یا من؟

کسی که مذهبی شاد یا کسی که بازتر؟  

کسی که ... بریزه شاد؟

اصلا از کجا بفهمم یکنفر شاد؟چجوری شادی میاد تو زندگی؟ 

همه ی آدم های شاد دیونه اند یا همه ی آدمهای غمگین؟ 

هی میگن شاد باش شاد باش .شاید حق دارند چند وقتیه دیگه( شاد )نیستم . 

شادی یعنی قناعت . احترام بهم .یعنی گرامی شدن و عزیز بودن پیش همه.یعنی موفقیت.یعنی از زندگی راضی بودن و آرامش داشتن.یعنی داشتن همه ی کسایی که دوست داشتون داری و دوستت دارند.یعنی اعتماد بنفس.یعنی محبت کردن.شادی یعنی خیال راحت ... 

اینطور نیست؟ 

دیروز که رفتیم برای سیسمونی دختر خاله ام.من دیگه من نبودم.وسط هاش گریه ام گرفت و با وجود اصرار خاله ام زودی خداحافظی کردم تا کسی اشکامو نبینه.رفتم مسجد و یک دل سیر گریه کردم و بهتر شدم.شاید بخاطر خستگی  و یکسری چیزای دیگه قاطی کرده بودم.خلاصه که من دیگه شاد نیستم.چرا؟!!!!!!!!!! 

دعام کنید دوباره خودم بشم

امر به معروف و نهی از منکر

امروز حراست دانشگاه روش جدیدی برای گرفتن مچ بچه ها پیدا کرده و یک گوشه ای قایم شده بود.

نمی دونم چرا اینقدر به خودشون زحمت می دهند؟

دخترا که آخر سر کار خودشون و می کنند!

یکسری شون که پرو و دعوایی اند که اصلا می ترسند چیزی بهشون بگند

به این بچه های ساده تا دلتون بخواد گیر می دهند و گریه طرف در میاد

کاش ما امر به معروف و نهی از منکر و یاد بگیریم.اینجوری تاثیرش هم بیشتر هم تر و خشک با هم نمی سوزند.اینجوری بیشتر از حجاب و چادری ها بدشون میاد.

چند روزی که دارم کتاب آقای قرائتی رو مطالعه می کنم و متوجه فوائد امر به معروف شدم.حداقل کاری که می تونیم انجام بدیم اینکه نذاریم با خیال راحت گناه کنه.

اول باید خود کسی که داری امر به معروف میکنه خودش عمل بکنه و بعد با مهربونی باشه و در آخرین مراحل با زور

چند روز دیگه محرم و انجام  احیای امر به معروف و نهی از منکر توسط امام حسین.اگه واقعا عاشق امام حسین هستیم باید اول امام و بشناسیم و راهشون رو ادامه بدیم و در همین حین که عزاداری معنی پیدا میکنه.

امیدوارم همه همه جوان هامون با خدا بیشتر دوست بشند و لازم نباشه کسی زورشون بکنه.امیدوارم همه به یک شناخت و آگاهی کامل برسیم و از رو جهل رفتار نکنیم.امید وارم همه عاشق بشیم عاشق خدا و بنده های خدا. ان شا الله همه هدایت بشن تا طعم شیرین آرامش رو بچشند.آمین 

بعد دانشگاه رفتم پایگاه .با احترام ازم پذیرایی کردند و تازه کادو هم گرفتم.میخواستم برم نماز جماعت که نذاشتن برم.شماره خانم نعمتی رو هم گرفتم تا برم ازش کتاب بگیرم بخوانم.خیلی زن خوبیه دوسش دارم.سعیده هم گفته هر وقت خواستم نماز بخوانم بهش میس بندازم اونم بخونه.من اصلا مجبورش نکردم نماز بخونه خودش زمینه اش و داشت و فقط بهش گفتم میرم مسجد اونم گفت که دوست داره نماز و همیشه بخونه نه یکی در میان.فعلا