شکری که خوردم

دیروز به سرم زد با دهان روزه پاشم برم باشگاه ..از اولش که راه افتادم ته گلوم می سوخت.به خواهرم گفتم بیا برردیم.گفت غلط کردی از صبح هی می گی بریم بریم سرمو خوردی می بینید دور و زمونه عوض شده بچه هام بچه های دیروز وقتی رفتیم بجز ما فقط یکی از بچه ها روزه بود.گذاشتمون تو زمین گفتم خانم من نمی تونم زیاد بدوم یک دونده بده بهم.اونم گیج برداشت منو خواهرم و سحر و یکی از بچه های ماست رو داد و تیم مقابل و همه بچه های خوب وگذاشت.ولی بردیمشون.این واهرم روز عادی گل نی زنه .انقدر دوید 5 یا 6 تاهم گل زد.منم یک دوتایی زدم.سوراخشون کردیم.یک دختر تازه اومده و انصافا بد بازی نمیکنه انقدر حرص میخوره وقتی با من بازی میکنه همیشه هم تیم مقابل منه.تو دلم کلی حال میکنم حرص میخوره و به غیرتش بر میخوره یک فینگیل بچه هم کم بود باهام دعوا کنه.ماجرا اینکه بچه های والیبال زودتر میان و کنار زمین می شینند حرف میزنند و میرن رو اعصاب ما.اینا پشت تور نشسته بودند که یکی از بچه ها توپ و شوت کرد خورد به اینا و طلبکارانه برگشت باما دعوا کردن گفتمخوب پاشو از اونجا بهت نخوره پاشود و کلی فش داد و خدایی بهش هیچی نگفتم آخه هیکلش گنده بود ولی بچه بود.پانزده شانزده سالش بود.ول کن نبود.واه واه نصیب گرگ بیابون نکنه خدا من عاشق اینم که شوت هایی از کنار زمین اونم با نشونه گیری بزنم.تقریبا بلدم ولی خوب بازم اشتباهاتی میکنم.اگر من نفس داشتم عمرا می ذاشتم کسی از خط نیمه بگذره حیف وقتی اومدیم خونه با یک مرده هیچ فرقی نداشتم.حالا تو این هاگیر واگیر سارا زنگ زده از خواب ارواح دیدنش برام می گفت.این دختره یک تخته اش کمه ولی بازم من دوستش دارم چون دلش پاکه دیگه نزدیکی های اذان می خواستم جیغ بزنم.اذان که داد انقدر آب خوردم که معده ام داشت جر میخورد.بعدش خوابم برد.واقعاحالم بد بود الان می فهمم.ولی خوابش بدجور چسبید عین مرده ها خوابیدم و اصلا خواب هم ندیدم مامان میگه دیگه حق نداری بری منم گفتم باشه ولی میدونم بازم میرم
نظرات 3 + ارسال نظر
دنیای وارونه 14 - مرداد‌ماه - 1390 ساعت 09:28 ق.ظ http://www.delshekastetarin18.blogfa.com/

سلام زیبا بود
___________$$$$$$$$______$$$$$$$$$
__________$$$$$$$$$$$$__$$$$$$$__$$$$
_________$$$$$$$$$$$$$? ?$$$$$$$$__$$$
_________$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$__$$$
_________$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$__$$$
__________$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$__$$$
____________$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$
_______________$$$$$$$$$$$$$$$$$
_________________$$$$$$$$$$$$$
____________________$$? ?$$
______________________$$$
_______________________$

آپم زود بیاد

[ بدون نام ] 14 - مرداد‌ماه - 1390 ساعت 11:29 ق.ظ http://bashmagh.blogsky.com

ای جوونی کجایی یادت بخیر
سال 55 جزء تیم دانشکده اونم بسکتبال بودیم از ساعت دو تو گرمای مثل الان با دهن روزه تمرین می کردیم آی تمرین می کردیم تا صدای آذان می اومد اونهم تو زمین باز نه سالن ورزشی

سعید 16 - مرداد‌ماه - 1390 ساعت 02:30 ق.ظ

سلام.
وبلاگ قشنگی داری.
موفق باشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد