قاطی پاتی(۳)

 

 

76 

 

 

 

دیروز هم حالم خیلی گرفته بود  

 

می خواستم بزنم زیر گریه و حسابی گریه کنم.

صبح جفت خاله هام اومدند خونه مون . ما هم اثاث کشی داریم خونه کلی بهم ریخته است.

منم داشتم آماده شده بودم که برم باشگاه.

خاله هام کلی ازم تعریف کردند و هندونه گذاشتند زیر بغلم . این تعریف تمجید باعث شد واسه چند ساعتی حالم بهتر بشه

گفتند خانمی و خوشگلی و مهربونی و روابط عمومی بالایی دارم. اغراق داشت ولی از ته دلشون گفتند.

گفتم باز این خاله باز شروع میکنه قضیه پسر شو میکشه وسط. هر جا میره میگه داره آبرومو می بره.

بابا پسرش زن و بچه داره این خاله ما هنوز هم دست بردار نیست.

هر جا میره میگه من میخواستم این و بگیرم هم اینکه داشت درس میخوند همین که دخترام گفتند از فامیل نگیریم دعوا میشه.

همچین میگه انگار من می خواستم قبول کنم.

بگذریم پاشدم و رفتم و کلی باز کردیم و جیغ و داد و کلی حال کردم. فریده خانم کلی منو خندوند. بهش میگم شوهرت چه شکلیه.میگه شبیه اتوده. بعدم عکس یک ورزشکار و آورده میگه بیا عکس داوود و ببین. اونم یک جور دیگه خجسته است.

بر گشتنی با سارا اومدم خیلی وقت بود ندیده بودمش.از راهنمایی دوستیم.گفت که عروسی خواهرش منم میخواد دعوت کنه. خواهرش سوم راهنمایی ولی اینقدر زیاد می دونست بیشتر از سنش . خیلی شیطونی میکرد دیگه مجبور شدند شوهرش بدهند. ان شالله که مشکلی پیش نیاد و خوشبخت بشه.

یکم خوابیدم و بیدار شدم بازم اون حالت مزخرف برگشتو حالم گرفت.

مامن با خاله رفت بیرون و طبق معمول کار ها رو سپرد به من و گفت شام بذار.

بعدش نشستم کلی با آبجی ام درد و دل کردم و خیلی بهتر شدم. من این آبجی رو نداشتم دیونه میشدم. درسته کوچکتر از منه ولی حرفامو میفهمه. خیلی از حرفا مو بهش میگم و احساساتی رو که به مامانم نمی تونم بگم به اون میگم. البته بعضی وقتا هم میشه که حرف مو نمی فهمه.

شب هم درست حسلبی نخوابیدم.خالم کنار خوابیده بود و جاتون خالی یک خروپفی می کرد که خوابم نبرد. سمفونی زیبایی می نواخت.

بیچاره شوهرش.آدم قبل ازدواج باید بپرسه که طرف خروپف میکنه یا نه.و الا یک عمر خواب راحت نخواهد

نظرات 5 + ارسال نظر
ha 29 - بهمن‌ماه - 1389 ساعت 04:27 ب.ظ http://0370236610.blogfa.com

سلام چطوری خوبی ؟

خیلی قشنگ روزانه هاتو مینویسی -من وبلاگتو تو گوشی ذخیره میکنم و بعدن میخونم-

موفق باشی دوست خوبم

tanha41 29 - بهمن‌ماه - 1389 ساعت 07:42 ب.ظ http://tanha41.blogsky.com

سلام خاله هاتون از شما خوششون میاد این عیب نداره که از صداقتتون کیف می کنم تو وبلاگ مثل یه دفتر خاطرات شخصی می مونه جای دوری نمی ره به من هم سر بزنی

محمدعلی 30 - بهمن‌ماه - 1389 ساعت 08:37 ق.ظ http://bia2me.blogsky.com

chera in weblog in joori miad bala . .. tanzime ghalebesh be ham khorde !!!

ها؟

a&m 1 - اسفند‌ماه - 1389 ساعت 12:20 ق.ظ http://kooche-baghe-tanhaei.blogfa.com

خوشحال میشم تو بزم من شرکت کنی وزحمت بکشی وبهم سربزنی
منتظرم

ندا 1 - اسفند‌ماه - 1389 ساعت 10:34 ق.ظ http://www.neday-zendegi.blogsky.com/

مثل همیشه داستانهات با نمک است

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد