قاطی پاتی

امروز  شاید مسابقه داشته باشم.

این مربی هم ما رو گرفته.هر سری میگه زود بیا مسابقه داریم.

منم بخاطر گرفتاری های دانشگاه نمیرم  و جلسه بعد میرم می بینم خبری نیست.

نمی دونم کی به این بدبخت قول الکی میده بازی دوستانه میذاره.

دیشب بزور خوابم برد کابوس می دیدم.به قول گفتنی سگ خواب شدم.

فکر و خیال این امتحان ها من و کشت.

آخرش پیر میشم و این درس تموم نمیشه.

آخه یکی نیست بگه چرا برق خوندی. من کلا عاشق کارهای کامپیوتری و نقاشی  و معماری هستم.

خوب ولی اگه این رو هم انتخاب نمی کردم نمی دونستم چیکار می کردم.

در کل بد نیست.کلاس های عملی خیلی با حاله.

کارگاه عمومی و کارگاه برق و نقشه کشی خیلی خوش گذشت.

کلاس ادبیات که کرکر خنده بود. وای زبان تخصصی و دیگه نگو...

یکبار سر کارگاه  انقدر با چکش زدیم رو ورقه گالوانومتر که استاد شاکی شد.

چه سوهانی میکشدیم بیا ببین.دستگاه برش و خم کن و سوراخ کن هم باحال بود.

کارگاه برقم همه اش سیم وصل میکریم. یکبار بجای اینکه سیم به موتور آب کولر بزنم اشتباهی زدم به کنتور

میخواستم فیوز تخته رو بزنم که استاد سر رسید گفت:نکبت چیکار میکنی؟ کمبود یه سیلی بخوابونه زیر گوشم.

کلا اعتقاد داشت سر من داد بزنه من بهتر کار میکنم و جواب میده.خدایی راستم می گفت.

سر کلاس ادبیات هم استادمون گفته بود شعر( آی نسیم سحری صبر کن) و حفظ کنیم.یک پسره گفت با آواز میخونم به شرط اینکه حفظ نکنم.استادم قبول کرد.خدایی قشنگ خوند ولی استاد به قولش عمل نکرد.

یادش بخیر..هییییییییییییییییی

من عاشق درس خوندن هستم ولی حوصله افتادن و شرمنده شدن و ندارم .

تازشم بعد اینکه فوقم رو گرفتم (بعد صد سال) میرم الهیات وهنر میخوانم.(چیه؟آرزو بر جوانان عیب نیست)

الهیات و دوست دارم چون: بشناسم کیم کجام؟خدا کیه؟کلی سوال بی جواب

هنرم که از بچگی با ذغال نقاشی کشیدن و دوست داشتم  و بعضی وقتام می کشم.

معماری هم بی خیال .همین برق  بسه  واسه هفت پشتم.

فعلا

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد