صدای خدا

صدای امواج  دریاچه کوچک خاکستری را می شنوی؟ صدای پیچش باد از میان نیزار را می گویم
صدای زیبای چمنزار و خنده های قاه قاه درخت گیلاس در هنگام عبور باد را نشنیدی؟
حرکت خوشه های طلایی رقصان گندمزار مرا به عالم کودکی ام برد وقتی پا برهنه از درخت سیب بالا می رفتم و درمیان شاخه ها و در سکوت تنهایی به تماشای مزرعه طلایی می نشستم
چقدر به خدا نزدکتر بودم وقتی به ناز بازی گلهای کنار دریاچه  خیره می شدم  و هر بار که لبخند  کودکی از دیدن ماهی در تورش می دیدم دلم می خواست که آزادش کنم ولی لبخند کودک را چه می کردم؟

ادامه مطلب ...